فنا ژوهشگر: سیده فاطمه علاقه بند حسینی زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی چکیده الحمدالله الاول بلا اول کان قبله ، والاخر بلا اخر یکون بعده، الذی قصرت عن رویته بصار الناظرین و عجزت عن نعته ادهام الواصفین به لطف خدا تحقیقی که ارائه می دهم با موضوع فنا بیش روست . امیدوارم مورد قبول شما قرار گیرد: چکیده ای ازآن : عارف و سالک سیرالی 1ـ مراحل و حالاتی را می گذراند و از قسمت های مختلف فنا عبور می کند و به آخرین مرحله ـ فنا می رسد ،و فنا در مکتب های مختلف جهان هم مطرح شده است که جامع ترین آن نگاه شیعه به فنا و کامل ترین مصداق های شیعه و جهان را در حضرت ختمی مرتبت (ص) و خاندان مطهرش می یابیم، امید که از پیروان خالص و خاص ایشان باشیم . و مارمیت اذ رمیت و لکن لله رمی مقدمه قبل از اینکه به بیان مسئله شهود و فنا توضیح مراتب آن بپردازیم لازم است به این حقیقت توجه داشته باشیم که اگرچه با تابش انوار بومی در وجود سالک ابواب مکاشفات و مشاهدات و تجلیات به روی او باز می گردد و لکن این انوار در اصل برای جذب سالک به سوی حضرت حق و برای هدایت وی به سوی وجه حق است. اصولا این انوار ، انوار وجه حق است و با تابش در قلب و مشاعر سالک ، به اندازه ای که تابش می کند، وی را به سوی وجه ا... هدایت می نماید . به عبارت روشن تر با تجلی این انوار در قلب و در مشاعر سالک به حقایق پشت پرده راه می یابد و عوالم بالا و حقایق و اسرار آنها برای او در حدی که از این تجلیات نوری برخوردار است . مشهود و مکشوف می افتد ، ولی باید توجه داشته باشیم که اصل مسئله غیر از این و بالاتر از این بوده و اثر اصلی این تجلیات نوری ، هدایت شدن سالک به سوی شهود وجه حق است ، کمااینکه در مراتب عالیه کشف معنوی سالکم به شهود وجه حق در مظاهر اسما و نیز به شهود و فنا در مقام احدیت نایل می گردد. اگر در همین تعبیر که می گوییم این انوار ، انوار وجه حق است، خوب دقت کنیم خواهیم فهمید که این انوار به سوی چه چیزی هدایت می کند و به کجا می برد . انوار یا نوری که از وجه ا... می تابد و نور وجه اوست و به وجه او منتهی می گردد، به همان سو هدایت خواهد نمود و به سوی وجه ا... مجذوب خواهد کرد. در سوره نور در قسمتی از آیه نور می فرماید : « یهدی ا.. لنوره من یشا» یعنی خدای متعال کسی را که می خواهد به سوی نور خود ، هدایت می فرماید ؛ به تعبیر بنوره تعبیر خاصی است . در این تعبیر می بینیم نور را به خدای متعال نسبت داده و نوره آورده است . لفظ نوره به معنی نورخود است و این به خوبی حکایت می کند که نور، نور اوست و هدایت کننده به سوی او . شهود وجه ا... در مجالس و مظاهر نوریه خلقیه : نور الهی وقتی در قلب و در مشاعر جلوه گر شد و سالک مراحل ابتدایی تجلیات نور با عنایات ربوبی گذشت و به مراحل کامل تری از این تجلیات ، نایل آمد و در حقیقت همین که تجلیات نوری در قلب و در مشاعر از مراحل ابتدایی گذشت و کامل تر گشت ، سالک به شهود وجه ا... در مجالس و مظاهر نازله آن می رسد و وجه حق را دراین مجالس که مخلوقات حق هستند و به اندازه خود وجه او را نشان می دهند ، شاهد می گردد. این مرحله، از مراحل ابتدایی شهود وجه ا... و مجالس وجه است . چگونگی شهود را با عقل و فکر نمی توان یافت و اما اینکه شهود وجه ا... یعنی چه؟ و نظر به وجه ا... یعنی چه ؟ و فنا در آن چه معنایی دارد؟ واین مشهود و فنا چگونه می باشد؟ و چه لذتی و کدام ابتهاجی در شهود و فنا هست؟ و این لذت و ابتهاج چگونه بوده و چطور هیچ لذت و ابتهاجی به آن نمی رسد و موضوعاتی هستند که یافتنی و رسیدنی بوده و در قالب الفاظ و در محدوده مفاهیم ذهنی نمی آیند. دریافت چگونگی آنها از عهده عقل و حس معمولی خارج است و اصولا از طور ادراکات معمولی بیرون بوده و به طور دیگری از ادراک نیاز دارد. البته عقل نیز این اندازه می تواند دریافت کند که نیل به جمال و جلال بی حد ونهایت و فنا در آن و به تعبیری شهود جمال بی حدو نظر به جمال بی نهایت و سیر در آن و نیز رها شدن از حدود و قیود کثرت ها و تعین ها، و نجات یافتن از قید و بند زمان و مکان ، و خلاص شدن از شرور و بدی ها و از فقدان ها و حرمانها و وارد شدن به عالم جمه و وحدت و کمال و جمال و قرار گرفتن در فوق زمان و مکان و جبران شدن همه فقدان ها و حرمانها و کاملا گشتن در همه ابعاد وجودی و اشباه این ها، نور عظیم و بالاترین آرزوی انسان بوده ولذت و ابتهاج فوق تصور را در بردارد . و به عکس محروم گشتن از این ها برای همیشه ، افتادن به وادی سقوط گرفتار شده به انواع عذاب ها برای همیشه ، خسران عظیم بوده و دردناک بودن آن نیز فوق تصور می باشد . لکن دریافت عقلی کجا و شهود عینی کجا؟ به تعقل و تصور ذهنی محدود و از دو کجا و نیل به واقعیت عینی کجا؟ برای صاحبان بصیرت هم اندازه کافی است که قرآن کریم لقا حق و شهود وجه ا... و نظر به جمال ربوبی را مقسد اعلی بیان نموده و فوز عظیم می شمارد و از انسان ها آنهایی را صاحبان عقل و بصیرت می داند و آنهایی را در فلاح می بیند و آنهایی را صراط مستقیم می شمارد که مقصدی که وجه ا... ندارند. از باب مثال : 1 ـ در آیه 22 سوره رعد در تعریف اولی الباب یعنی صاحبان عقل و بصیرت ، چنین می فرماید: دور الذین صبروا ابتقاء وجه ربهم و لقا موالصلوه و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانیه ویدرئون بالحسنه السیئه اوئک لهم عقبی الدار. یعنی ( آنها کسانی هستند که در حیات دنیا برای نیل به وجه پروردگارشان صبر را در پیش می گیرند و نمازرا به پا می دارند و از آنچه به آنها داده ایم پنهان و آشکار انفاق می نمایند و در مقابل بدی های مردم به آنها نیکی می کنند، این ها هستند که در عاقبت امر و در آخرت از منزلت و جایگاه خوبی برخوردارند. ) در این آیه با صراحت کامل به بیان ین حقیقت می پردازند که اولوالالباب با روش عبودی و الهی خود در حیات دنیا مقصود جز طلب وجه ا... و نیل به آن ، ندارند ( ابتقا وجه ربهم) و همچنین آیه شریفه حاکی از این حیقت هم هست که انان با عنایات ربوبی به قصد اعلای خود در آخرت و یا در دنیا و آخرت نایل می گردند. 2ـ در آیه 38 سوره روم می فرماید : « فات ذالقربی حقه والمسکین وابن السبیل ذلک یر الذین یریدون وجه ا... واولئک هم المفلحون» در این آیه آنانی را که اراده می کنند وجه ا... را و مقصدشان شهود و لقا وجه ا... است، تنها کسانی می داند که به فلاح رسیده و از هر غم و حزن ، و از هر رنج و اندوهی نجات می یابند. به عبارت دیگر در این آیه نجات یافته ها و به فلاح رسید ها را کسانی می شمارد که قصد وجه ا.. کرده باشند و به آن در آخرت و یا در دنیا و آخرت نایل آیند . جمله « یریدون وجه ا... » به معنی ( اراده می کند وجه ا... را) خبر از قدم گذاشتن سالک صادق در طریق طلب و حاکی از اراده ثابت و محکم او و نشان دهنده انقطاع او از همه اغیار واقبال او به جانب حضرت حق و گویای عشق و محبت اوست و جمله « و اولئک هم المفلحون» با ترکیب و آهنگ خاصی دارد خبرها دارد که با گفتن و نوشتن مقام و یا ادا نگردد . 3ـ در آیه 9 سوره دهر در مقام بیان خصوصیات ابرار می فرماید: « انما نطعکم لوجه ا... لا نرید عنکم جزاءاً اولا شکورا» یعنی ابرار به منظور رضوان حق و به مقتضای محبت به حق به مسکین و یتیم و اسیر طعام می کند و می گویند ( ما فقط برای نیل به وه ا... به شما اطعام می کنیم و از شما هیچ پاداش و سپاس نمی خواهیم ) این آیه که بر اساس روایات وارده از طریق عامه و خاصه در اصل در خصوص حضرت سیدالاولیا علی بن ابی طالب و حضرت زهرا (س) و اام حسن(ع) و امام حسین سلام ا... علیهم و نیز فضه ، در مورد غذای افطار در سه شب متوالی به فقرا نازل گردیده با صراحت کامل حکایت از این امر می کند که مقصد و مقصود آنان و همچنین مطلوب همه ابرار ،همان وجه ا... می باشد و مقصد دیگری ندارند. و این بدان معنی است که مقصدی بالاتر از شهود وجه حق نیست . مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست دل سرگشته ما غیر ترا ذاکر نیست اشکم ارام طواف حرمت می بندد گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست بسته دام و قفس باد چو مغ وحش طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست عاشق مفلس اگر قلب و دلش کرد نثار مکنش عیب کهبر نقد روان قادر نیست عاقبت دست برآن سرو بلندش برسد هرکه در راه طلب هت او قاصد نیست و بالاخره در آیه 28 سوره کهف از آنان که مقصودی در زندگی خود جز لقا و شهود ندارند، چنین یاد می کند که :« واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالفداء والعثی یریدون وجهه و لا نفد عیناک عنهم نرید زینه الصوه الدنیا» یعنی ( وهمیشه با آنان که صبح و شام خدا را می خوانند و وجه او را می خوانند و از آنان چشم بر ندار که به زینت دنیا تمایل کرد.) لحن و تعبیرات این آیه برای ارباب ذوق و عرفان حکایت ها و اشارت ها دارد و هرکسی به اندازه خود از آنها استفاده خواهد کرد. فناء در فناء: بعد از طی مراحل اسماء و بعد از طی مرتبه و احدیت ، شهود دیگری ست که شهود ذات در مقام حدیت است وبرای خاصان می باشد و فناء در فناء را در بردارد.در مراتب قبلی شهود سالک در مراتب شهود و مراحل فناء طی وجه ا.. سیر می کند. ولی در این مرحله از فناء خود نیز فانی گشته و طبعا شهود او نیز شهود دیگری می باشد مرحله ونیز از شهود وجه ا... الواحد و از مراتب دیگر شهود، برخوردار بودنند ، در دعای عرفه سیدالشهدا سلام ا... علیه می رماید: حتی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک» یعنی (پروردگارا از نظرم غایب بوده ای تا احتیاج به دلیلی داشته باشی که بر تو دلالت کند.) برای آنکه صوفی به هدفی والای آگاهی از وحدت وجود برسد باید در راه اتحاد و فنا تلاش کند. به اعتقاد برخی از صوفیان این نردبان دشوار سه پله دارد 1 ـ نای افعالی (توحید افعال) : اینک سالک به مقامی برسد که هر فعلی از هر فاعلی که سرزند منتسب به خداوند داند و این را محو گویند. 2ـ فنای صفاتی (توحید صفاتی) : ینکه سالک اوصاف تعالی هر موصوفی را وصف خداوند و این را طوس گویند. 3ـ فنای ذاتی (توحید ذاتی) : که بالاترین مقام فنا است، اینکه سالک، ذات وهستی خودوسایراشیاهمه رامحوومنطس درذات وهستی حق یابد واین رامحق گویند واز میدان معاینه ،میدان مناسب ، وقثله تعالی کل شی هالک الا وجهه له الحکم والیه ترجعون (قصص88) فنا نیستی است و آن نیست گشتن به سه چیز است ، در سه چیز، گشتن جستن ، دریافته، نیست گشتن، شناختن ، در شناخت نیست گشتن ، دیدن، دردیده ، آنچه لم یکن یزل چه باید، حق باقی در رسم فانی کی پیوندد؟ سزا در ناسزا کی بندد؟ هرچه جز از وی است در بیان سه چیز است: نابوده وی و گم امروز ونیست فردا، پس همه نیستند جز از وی ، مگر هست به وی، پس همه هست وی است باران که به دیار رسید برسد و ستاره در روز ناپیدا شد، در خود رسید آنکه به مولا رسید اضمحلال مادون الحق وعلما و ثم جحدا ثم حقا ، خداوند عزوجل می فرماید : همه کسانی که روی آن هستند فانی می شوند وتنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند. سالک سیر در مقام سیر الی ا.. بعد از گذشتن از کثرات خلقیه وعبور از حجب طلمانیه به مقام فنا در توحید می رسد و بعد از سبب وجود حقانی و خلاصی از فنا ، جمیع مظاهر خلقیه را مستهلک و فانی در وجود حق می بیند ، مرتبه شهودجمیع مظاهر در وجود واحد حق مقام جمع می نامند و سالک بعد از انتهای سفر اول و نیل به مقام ولایت مظهر تجلیات وسطایی قرار می گیرد و بعد از سیر در اسما به مقام جمع اسما ظاهر و بعد به مقام جمع اسما باطن و بعد از تشرف به مقام تحقق نائل می شود این مقام را مقام جمع الجمع می نامند و سالک بعد از انتهای سفر و نیل به مقام ولایت مظهر تجلیات اسمایی قرار می گیرد و بعد از سیر در اسما به مقام جمع اسما ظاهر و بعد به مقام جمع اسما باطن و بعد از شرف به مقام تحقق به جمعیت اسما ظاهر و باطن، به مقام تمکین تام نائل می شود و این مقام را مقام جمع الجمع می نامند در مقابل جمع فرق دارد، فرق خاص غیر اهل سلوک عبارت است از اعتبارذات و اعتبار مظاهر ذات هر یک جدای از دیگری . قسم دیگر فرق عبارت است از شهود حقیقت وجود و انبساط وتجلی آن در مظاهر خلقیه چه آنکه سالک بعد از خلاصی از فنا و نیل به مقام تمکین تام یعنی تمکین بهد از تلوین و محو بعد از محو و فنا عن الفنائین و محو ثانی، حق را حق و خلق را خلق می بیند ولی حق را متجلی در خلق از باب شهود وحدت در کثرت و خلق را از مظاهر اسما حق و مستهلک در حق می بیند ، از باب شهود کثرت در وحدت سالک بعد از عبور از منازل خلقیه و سیر در درجات خلق و کثرت، به مقام فنا می رسد و در نتیجه، جذبات الهیه به کلی از کثرات اعراض نموده، به جز اصل وحدت چیزی را مشاهده نمی نمایند مرتبه اول فنا عبارت است از فنا در اصل وحدت و از غلبه وحدت از خویش و افعال و اقوال خویش غاف می شود و این غفلت از وجود خود و شئون خود را کر نامیده اند، سکری که منبحث از حب و این منبحث از جذبه و این که عین عبد را به طرف خود می کشاند ناشی از استعداد و تهیو خاصی است که کسی نمی باشد و چه بسا صاحبان این استعداد احتیاج به ریاضیات و بارات شاقه ندارند که ( جذبه من جذبات الحق یوازی عمل الثقلین) برخی از سالکان در مقام مرتبه اول از فنا که همان فنا سالک از ذات و وجود آثار خویش باشد متوقف می شوند و گرفتار سکر و بی خودی حاصل از فنا می گردند و سخنانی از آنان صادر می شود که شطحیات نام دارد. مرتبه دوم از فنا از اصل فناست ، که سالک علاوه بر فنا ذات و صفات و آثار خود، از نفس فنا، نیز فانی می شود و در نتیجه عنایات الهیه به مقام صحو اول می رسد و در نتیجه عنایات الهیه و جذبات حاصله از تجلیات اسمائیه شروع در سیر اسمائی نموده و هر سیری دارای تلوینی ملازم با فنا و محو تمکین ملازم با صحو می باشد، و سالک به مقام جمعیت یا مرتبه اسما ظاهره می رسد، سپس شروع می نماید به سیر در اسما باطنه ملازم با تجلیات حق به اسما باطن که در این مقام نیز مقام تجلیات اسما باطنه قرا از تجلیات این اسما رنگ می گیرد و سپس به مقام جمع الجمعی که اسم جامع بین اسما ظاهره و باطنه باشد می رسد که به آن مرتبه اعلی از تمکین تعبیر نموده اند ، پس نیل به مقام مشاهده حقیقی توقف دارد بر عبور از حجب اسمائیه که به آنها حجب نوریه اطلاق نمودهاند وکل از اولیا به آن مقام نائل می شوند، در مقام سیر و سلوک ، سلاک از انبیا و اولیا متفاوتند ، برخی در بعضی از اسما سیر می نمایند و معاد و مرجع آنان همان اسما با اسم ظاهر خاص است، برخی به جمعیت اسم ظاهر و برخی در اسما باطت متوقف و برخی به مقام جمعی بعضی از اسما ظاهر و باطن می رسند و برخی در کلیه اسما سیر نموده ولی به مقام تجلی ذاتی نمی رسند، بعضی مانند حضرت ختمی مرتبت مقام و عترت از اولیای محمدین در کلیه اسما جزئیه و کلیه سیر نموده و به مقام مظهریت تجلی ذاتی نائل می گردند. نزد ارباب عرفان و صاحبان معرفت مسلم است ه بین عبد و حق وسائط و حجب و استار ظالمانی ونورانی موجود است، و فیض حق به مراتب نازله از طریق اسباب و وسائط که علل وحده اند نه علل مفیض ،اصل وجود و اصل می شود و نیز نزد خواص از متبعان حضرت رسالت پناه مسلم است که موجودات از جمله عبد سالک سیار از طریق اسباب و علل از طریق وجه خاص که به آن تولید وقرب وریدی اطلاق کرده اند ارتباط دارد، لذا سیر سالکان و یا طریق وصول به حق گاهی از طریق علل و اسباب وجودیست که فیض وجود و تجلیات الهی به سالک از طریق اسباب متنازلا منصبغابدون الاسباب به عبد می رسد و عبد از عبور از منازل وسائل به حق و اصل می شود ، عبد در هر مرتبه ای به حکم آن مرتب متصف و بعد از عبور از آن مرحله، صفت خاص مرتبه را رها نموده تا به مقصد و سر منزل اصلی برسد، و این سیار بعد از نیل به مقام جمعی و جمع الجمعی وجود به مقام درجات محیط و خود کامل و تام العیار است برخی به موجب جذبه ن جذبات الحق از طریق وجه خاص به مقام فنا در توحید و به اسم مربی ذات و اصل و همان اسم مرجع و معاد او محسوب می شود برخی از همین مجذوبان بعد از نیل به مقام وحدت از ناحیه مناسبات استعدادیه و اسمائیه رجوع به کثرات نموده به ترتیب درجات و مراتب را طی نموده و دارای معرفت تفضیلی و کمالات فرقی و جمعی می شوند. اصطلاح الک مجذوب و مجذوبسالک که در یکی جذبه مقدمه بر سلوک و در یکی او به عکس آن است ، از این جا پیدا شده است. ابن سینا می گوید : با توجه به چیزی که از آن تنزه یافته، خود نوعی اشتغال است. و در بند فرمان برداری نفس بودن ناتوانی است و شادمانی و دلخوشی به زینت لذات ، از آن جهت که لذات اند ، هرچند که از نیل به حق بوده باشند، سرگردانی است و به تمام وجود وکلا به حق روی کردنرهایی است. تخلیه : عارف در مسیر توجه به حق ، در کشیدن جاروب «لا» به ما سوا و « الاا...» باید نظر و توجه خود را، از غیر باز گیرد تا بتواند کاملا متوجه حق گردد. اگر عارف به لذات خویش دلخوش باشد ، اگر چه آن لذات از جانب تقرب خویش به خدا باشد، بازهم اشتغال به غیر است و نوعی تیه و تردد است، چه عارف هم به حق توجه دارد و هم توجه به خویش دارد، در صورتی که هدف عارف قطع نظر از ماسوی الحق است بنابراین خلاص و رهایی ، در قطع علاقه از ماسوا و توجه با کلیه به حق است وبس . یحیی معاذرازی گوید: العمال اربعه : تائب و زاهد و مشتاق وواصل . فالتائب محجوب بتوبه، والزاهد محجوب بزهده و المشتاق محجوب بحاله والواصل لا یحجبه عن الحق شیئا » ( مصباح الهدایه صفحه 429) متعلق فنا و بقا ؛ ذات عارف ـ صفات عارف ، اگر متعلق فنا صفت عارف باشد، با ملاحظه متون عرفانی می توان چند مورد زیر را به عنوان متعق فنا نام برد، فنای معرفت سالک در معرفت حق ـ فنای شعور و خودآگاهی عارف ، در شهود و تجلی حق. فنای راده سالک در راراده حق فنای صفات شری عارف . این آخری نسبت به موارد پیش عام است و آنها را نیز در بردارد. چنانکه در مصباح الهدایه آمده ، مشایخ در تعریف فنا ، احوال و اقوال سائلان را در نظر گرفته و هر کس را به فراخور مقام و موقعیت وی پاسخی داده اند، اما «از فنا و بقای مطلق به سبب عزت آن تعبیر کمتر کرده» با این حساب فناها درجه به درجه و به طور نسبی تعریف شده اند و در حقیقت فنا مراحلی دارد که سالک از آن ها عبور می کند، و این تعریف ها هر یک نسبت به کسی که در آن مرحله است صیح است اما فنا و بقای مطلق به خاطر آنکه مرحله ای بس والا ارجمندی است، هم چنان که برای هر کسی قابل وصول نیست ، برای هرکسی هم قابل تعریف نیست، به هر حال موضوع فنای صفات سالک به عناوین مختلف در زبان سالکان مطرح شده است در عبارتی که از مصباح الهدایه است تعبیراتی است از قبیل فنای صات ذمیمه و زوال حطوط و فنای مخالفات و غیبت از خلق که همه به فنای صفات ، صفات سالک مربوط اند و در تقسیمات بعدی نیز فنای صفات به عنوان قسمی از اقسام فنا عنوان شده است . در بیان سفرهای نه گانه نیز در مراحلی با فنای صفات و افعال سالک روبرو می شویم . ملاحسین واعظ کاشفی فنای شعور و خود آگاهی عارف را . فنا و مقام اکمل فنا را فنای فنا دانسته است . حدیث معروفی که مورد استفاده مکرر عرفای مسلمان واقع شده ، به فنای صفات قابل تطبیق است بر اساس این حدیث پیامبر اسلام(ص) به ما می گوید: خدای تعالی فرمود که : «بنده در اثر انجام نوافل ، به مقام قرب و محبت من نایل شده و انگاه من گوش او باشد تابا من بشنوند و چشم او باشم که با من ببیند و زبان او باشم که با من سخن بگویدو....» کسانی که به مقام یکتا پرستی شهودی و تحققی می رسند، در این صورت اگر خودی و شخصیتی برای او باقی نماند، به طوری که توجهی به اینکه بندگی می کند، نداشته باشد، و بی اختیار مشغول بندگی باشد، در این حال بنده ، خدا گردیده و به آخر درجه بندگی و بالا ترین پایه فقر رسیده و در این هنگام اگر خداوند متعال اورا ، از بی خودی ، به خود آورده و به تجلی خود باقی گرداند ، ابتدای مقامات ربوبیت (به معنی ربوبیت تربیت و هدایت) برای او حاصل می شود ولی اگر به مقام بقا نرسد و مأمور برگشتن به سوی خلق نشود، در همان حال فنا باقی می ماند و غرق در آن حال است و از مقامات معنوی و حالات روحی او برای دیگران نام و نشانی نیست و مصداق حدیث قسی که فرماید: «اولیائی تحت قبابی لا یعرفهم غیری» (دوستان من زیر بارگاه جلالم پنهان اند و دیگران را ب حال آنان آشنایی نیست) واقع می گردد. و اگر خداوند او را از این حال به مقام بقا برگرداند و از بیهوشی به هوش آورد ، ولی خداوند می شود و این «ولایت» جان نبوت و رسالت و مقدم برآن دو است که امامت هم نامیده می شود» دکتر زرین کوب فنا را از دیدگاه عرفا چنین توضیح می دهد: «فناصوفیه، البته فنا ذات و صورت نیست ، فنا صفات بشریت است و آنچه در نظر صوفی و عارف حجاب راه وصول است، همین صفات بشری است که تا سالک از آنها فانی نشود ، به صفات حق تجلی نیابد، و به سرچشمه بقا ـ بقا حق نرسد» ابونصر سراج هم، فنا را فنای صفت نفس معنی می کند و در بحث غلط واقع در فناریت می گوید: کلام محققان در مقام فنا را شنیده گمان کرده اند که آن فنا فنای بشریت است و لذا دچار وسوسه شده ، بعضی از آنان به ترک آب و غذا گفته، و به خیال خود بشریت را همان قالب بشری دانسته و چنین اندیشیده اند که هرگاه بدن ضعیف گردد ، بشریت زایل شده و انسان به صفات الهی موصوف می گردد ، اما این گروه نادان گمراه متوجه نشده اند که میان بشریت و اخلاق بشریت فرق است و بشریت از بشر زوال پذیر نیست چنانکه سیاهی از سیاه زوال نمی پذیرد ، سفیدی از سفید اما اخلاق بشری در اثر سلطان انوار حقایق ، تبدیل و تغییرمی یابد و این صفات بشری غیر از عین بشریت است . فنا از دیدگاه مکتب های عرفانی جهان : منظور از این بحث به دست آوردن حدود فناست از نظر مکاتب عرفانی سلامی : GG.Scholem در کتاب گرایش های عمده در عرفان می گوید: قط در موارد بسیار نادر ، جذبه بیخودی حاکی از اتحاد واقعی با خداست که در این حال هویت بشری از خود خلع می شود و تسلیم محض جذبه جمال لاهوتی می شود، عارف یهودی همواره به نوعی فاصله بین خالق و مخلوق قائل است. خلوق به خالق ملحق می شود و عارف آن نقطه مرموز تلاقی و اتصال را بس گرامی می شمارد، ولی تا آن جا پیش نمی رود که آن را یکسانی خالق و مخلوق بینگارد» در مسیحیت نیز فنای صفات مطرح کرده اند اگر چه گاهی اظهارات مبنی بر فنای ذات هم از عرفای مسیحی نقل شده است قدسیه تریسا می گوید: «منظور از اتحاد، کاملا واضح است ؛ دو چیز متمایز یک چیز می شوند.» چنانکه استیس گفته این بیان به طور کلی یان تریسا مبهم است و ماهم نمی توانیم آن را به عنوان فنای ذات ار در نظر بگیریم . خوان دلا کروث می نویسد: حالت اتحاد ربانی در تأویل و تبدیل کلی اراده سالک به اراده خداوندی است چندان که جنبش هر اراده او ناشی از اراده خداوند و ناظر به آن باشد» و اما مسئله فنا در مکتب های هندی : در آئین بودا سرانجام تلاش ها و هدف ها و غایت نهایی سالک نیروانا است ، ین معنی را از کتاب ادیان و مکتب های فلسفی هند نقل می کنیم :یعنی فرونشاندن عطش تمایلات و گریز و آزادی از سلسله علل پیدایش و رنج جهانی و ساحل ممتاز و کمال مطلوبی که بر اثر طریق 8 گانه بودائی تحقق می پذیرد . مراحلی از فنا : الف ) مرحله فنا اراده: یکی در دو یک درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد (بابا طاهر) حاج میرزا جواد ملکی درباره فنای اراده می گوید: «واگر اراده خویش را پیرو حق سازد و تمام حرکات و سکناتش ،و برای وی اراده ی مخالف با اراده حق باقی نماند ، این مقام رضا است. آن گاه درباره چگونگی تبعیت کلی اراده انسان از اراده الهی می گوید: «چنین چیزی با نیروی معرفت ممکن و سهل است چه اگر بنده عنایت حق را بشناسد و کسی باشد که دارای عقل و اندیشه باشد، از وی اراده ای برخلاف راده الهی سرنخواهد زد چون اراده ناشی از علم به صلاح است و چون بداند که صلاحی در غیرآنچه خدا اراده کرده وجود ندارد، اراده ای نیسن به غیر مراد حق در وی به وجود نخواهد آمد ، از آن جا که برایسالک مرگ و فنا به اختیار و انتخاب خودش می باشد، به آسانی می توان معنی فنای اراده را دریافت. آنچه از ملاحظه اظهارات و تعبیرات مختلف عرفا به دست می آسد ، فنای اراده تقریبا همان مقام رضا است . اگرچه در تعیین موضع رضا از آن جهت که آن جز مقامات است یا حالات میان عرفا اختلاف بوده ماهیت فنای اراده یعنی وانهادن ، و به مرگ در اختیاری سپردن اراده خویش و قربان کردن آن در مقابل اراده حق ب) فنای صفات بشری به عارف به نوعی از صفات بشری بر کنار ماند، مانند برکنار ماندن پیر از چوانی و این در حقیقت یک حرکت و تحول است و به عبارت دیگر تولد تازه ای است که در آن صفاتی از میان برداشته شده و صفات دیگری جانشین آن ها گشته ، عارف صفات و خواص و لوزم شناخته شده بشری را کنار گذاشته و صفات و خواص و آثار دیگری به دست آورده که از نوع صفات قبلی خویش نیست و به ناچار از آنها تعبی دیگری دارد از قبیل «اوصاف الهی و تخلق با خالق 1ـ مبانی فنای صفات : الف) استغراق ب)تقرب استغراق : بر این اساس که استغراق مبنای تعیین و توجیه فنای اوصاف بشری قرار دهیم فنای صفات کلا به فنای شعور و آگاهی سالک باز می گردد به این معنی که صفات بشریت به عنوان عامل تشخص و تعیین بشریت از بین رفتنی نیستند بلکه تنها از حوزه توجه و آگاهی سالک فانی می شوند و سالک نسبت به آنهاآگاهی و توجه خویشرا از دست می دهد. تقرب : منظور از تقرب تکامل وجود سالک است . توضیح آنکه در قوس صعودی ، سالک از مراحلی و درجاتی عبور می کند، هر مرتبه ایاز آن با نوع خاصی از ادراک همراه است، و از این سیر تعبیرات گوناگونی شده است که از جمله می توان اطوار 7 گانه یا عوالم سبعه را در نظر گرفت که عبارت است از عالم طبع، نفس، قلب، روح، سر، خفی، اخفی یا 4 عالم : طبع، مثال، عقل، عالم ربوبی که از آن ها به عنوان عالم حس و شهادت و عالم برزخ یا خیال یا ملکوت و عالم جبروت و علم لاهوت نیز تعبیر کرده اند و نیز تعبیر عوالم و حضرات 5 گانه8 و اسفار اربعه و غیره و هر مرحله و مرتبه ای و به اصطلاح هر عالم و حضرتی، با مکاشفات تجلیات خاصی همراه است براین اساس در مراحلی پاره ای از توجهات وادراکات برای سالک مطرح است که در مرحله دیگر مطرح نیست و فنا و نابودی آنها به طرد و عدم توجه سالک مربوط نیست ، بلکه به درک جدید وی مربوط است، فی المثل چیزهایی در عالم طبع حقیقت شمرده می شوند در عالم مثال تحققی ندارند تا سالک متوجه انها باشد یا نباشد و همین طور حقایق عالم مثل نسبت به عالم عقل و هکذا ؛ و این استغراق و تقرب خود از عوامل زیر ناشی می شوند : 1ـ عشق و حبت 2ـ ریاضت و مجاهده 3ـ جذبه و عنایت ج) فنای ذات: ای راه ترا دراز نائی این راه ترا نه سر، نه پایی! این راه دراز عاشقان را کوته نکنند مگر فنایی تا اینجا سخن از فنای اوصاف سالک بود اما در این سیر وسلوک ذات عارف هم از فنا در امان نمی ماند، تعلق فنا به ذات عارف نکته ایست بسیار مهم و در عین حال دقیق. وقوع فنا در ذات، به معنی تحول آن در مراتب کمال، و حرکت جوهری آن باصطلاح صدرالمتالهین بر دو اساس فلسفی قابل تفسیر است: 1 ـ تبدل اوصاف مستلزم تبدل ذات است 2 ـ وحدت وجود کلید واژه مجالی : مجال : محل جولان ، فرصت تعین ها : دلبستگی ها حرمانها : کارهای ناشایست اشباه : مانند کسی شدن اولی الباب : صاحبان عقل اغیار: ما سوی ا... محو: فنای افعالی طمس: فنای صفاتی تلوین : ملامت کردن ـ رنگ کردن ـ تغییر دادن ـ گوناگونی صحو : هوشیار شدن ـ بازگشت عارف به احساس پس از غیبت و روال احساس وی مستهلک : تبدیل شونده منابع : 1 ـ مقالات ـ مبانی نظریه تزکیه ـ شجاعی ـ محمد 2ـ مبانی عرفان اسلامی ـ علامه مدرسی ـ محمد تقی 3 ـ عرفان اسلامی ـ شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه ـ جلد اول ـ انصاریان ـ حسین 4ـ شرح منازل السائرین ـ علی شیروانی 5ـ سسله آثار حکمت و عرفان ، مبانی عرفان کبیر ، یحیی 6ـ فلسفه عرفان ـ تحلیلی از اصول و مسائل عرفان ـ دکتر سید یحیی یثربی 7ـ فرهنگ معین
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد